♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ جمعهها را باید قاب گرفت درست مثل همان عکسهای قدیمی و خاک گرفتهی روی دیوار انگار جمعه ها ماندگارترین روزهای آفرینشاند تلخیها و شیرینیهایش قاب میشوند و میچسبد به دیوار خانهی دلت مثل لبخندهای مادر بزرگ در آن عکس قدیمی یا مثل گریه های من در آغوش مادر که با دیدنش در عکسهای قدیمی همیشه لبخند میزنم مرد و زن هم ندارد جمعهها باید کسی را داشته باشی که تو را در آغوش بکشد جمعهها را باید عاشقانه گذراند تا غروبش دلگیرت نکند باید دست در دستهای گرم تو گذاشت و جادهها را یکی یکی فتح کرد آخر باید یکی را داشته باشی تا با بوسههای بی هوایش به تو بفهماند که جمعهها عشق تعطیل نیست لعنتی تازه سر آغاز عاشق شدن است ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ علیرضا اسفندیاری
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ خوبی؟ از آن سوال های مبهم است یعنی از آن سوال هایی که خیلی مهم است چه کسی آن را بپرسد مثلا زیور خانوم، زنِ حسن آقای بقال، وقتی از آدم می پرسد خوبی؟ برایش مهم نیست تو خوبی یا نه فقط می خواهد چند لحظه تو را معطل کند که حسابی و راندازت کند تا فردا شب که با صغری خانوم مشغول چانه زنی ست حرفی داشته باشد برای گفتن که دختر فلانی را دیدم امروز. ماشالله چه بزرگ شده، شوهر نکرده؟ یامثلا همکلاسیت وقتی می گوید خوبی؟کاری به خوب بودن یا نبودنت ندارد فقط می خواهد قبل از اینکه توی رویت دربیاید که فلان جزوه را بده،حرفی زده باشد آدمهایی هم هستن که سال به دوازده ماه،خبری ازشان نمی شود اما یک شب بی هوا می بینی پیام دادند:سلام، خوبی؟ اینجور وقت ها بهتر است فقط بگویید ممنون چون این ها هم، اصل حالتان برایشان مهم نیست پیام بعدی شان حاکی از " یه زحمتی برات داشتم " است را که ببینید، منظورم را متوجه می شوید میان این همه " خوبی؟ " که هرروز از کلی آدم می شنوید اما، بعضیهایشان رنگ دیگری دارند همانهایی که اگر در جوابشان بگویید: " ممنون "، بر می دارند می گویند: ممنون که جواب " خوبی؟ " نیست همانهایی که وقتی شروع به حرف زدن می کنند، بین " سلام، خوبی؟ " با جمله بعدی شان، کلی فاصله میافتد فاصله ای که پر شده از حرف های تو که: نه خوب نیستم. که نمی دانم چه مرگم است، که حالم گرفته ست، که حواست به من هست؟، که باور کن دلم دارد می ترکد و بعد چشم بازمی کنی و می بینی ساعت هاگذشته ، تو همه خوب نبودن هایت رابه او گفتی و او حالا،دوباره می پرسد خوبی؟ و تو این بار،باخیال راحت میگویی:خوبم این آدم ها اگر ازاین آدم هادور وبرتان هست،یادتان باشدکه خودشان مدت هاست منتظر شنیدن یک" خوبی؟ "واقعی هستند
○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ دیگه دستم واسه امین و سامان رو شده بود اولش کلی مسخره ام کردن ولی وقتی فهمیدن من جدی ام حسابی هوامو داشتن دمشون گرم با هم یه مشت و مال جانانه به اون عوضی های دزد دادیم زیبای ناشناس هم لبخندی روی لبم اومد بهتره بگم جلوه نرم تر شده بود درسته که روی خوش نشون نمیداد اما مثل اون اوایل دیگه پرخاش نمیکرد وقتایی هم که دم پنجره می دیدمش دیگه نگاهشو ازم نمیگرفت و این یعنی جای امیدی هست دیدنش شده بود جزء لاینفک زندگیم چی کار میکردم دست خودم نبود دیگه قرار بود با بچه های محل دو گروه بشیم و یه مسابقه فوتبال برگزار کنیم، هر گروهی که میباخت باید گروه برنده رو میبردن کبابی اکبر آقا نفری سه سیخ کباب براشون میخریدن بالاش هم یه آب انار مشت میخوردن امین و سامان که از راز من خبر داشتن اجازه ندادن من تو بازی باشم گفتن بازم مثل اون دفه چشمت میره دنبال اون پنجره و گند میزنی به بازی منم دیدم همچین بیراه نمیگن قبول کردم بکشم کنار، نیمه اول بدون گل تموم شد هیچ خبری هم نبود نشسته بودم روی سکوی سیمانی و به داد و قال بچه ها نگاه میکردم که یهو در خونشون باز شد و قلب من باز هم رفت رو ریتم تند، حقا اسمی که براش انتخاب کرده بودن تنها مناسب اون بود و بس، مانتو کمرنگ آبی پوشیده بود با روسری خیلی بزرگ سفیدی که زمینش گلهای ریز آبی داشت بدون نمایان شدن تار مویی متین، باوقار و سنگین راه کوچه پشتی رو در پیش گرفت صبر کن ببینم این کجا داشت میرفت؟ مثل فشنگ از جام بلند شدم و بدون توجه به نیش باز امین و سر تکون دادنهای سامان با عجله خودمو بهش رسوندم ادامه دارد پنجره | قسمت اول ◄ پنجره | قسمت دوم ◄ پنجره | قسمت سوم ◄ پنجره | قسمت چهارم ◄ پنجره | قسمت پنجم ◄ پنجره | قسمت ششم ◄ پنجره | قسمت هفتم ◄ پنجره | قسمت هشتم ◄ پنجره | قسمت نهم ◄ پنجره | قسمت دهم ◄ پنجره | قسمت یازدهم ◄ پنجره | قسمت دوازدهم ◄ پنجره | قسمت سیزدهم ◄
واسه آدمی که دلخوشی نداره روزهای هفته چه فرقی میکنه؟ فقط میگذرونه که تموم بشه،وقت کُشی میکنه تا حالا به یه فوتبالیست،به یه ورزشکار که خسته شده و نمیتونه ادامه بده خوب نگاه کردی؟ اصلن دیگه نتیجه بازی مهم نیست واسش،فقط وقت کشی میکنه که بازی تموم بشه دیگه حال جنگیدن و ادامه دادن نداره یجور رفعِ تکلیف شاید خیلی از آدمایی که اطرافت میبینی دارن وقت کشی میکنن نه زندگی.یجور رفع تکلیفِ نفس کشیدن،کنار اومدن با سرنوشت. دوره راهنمایی یه همکلاسیِ خنگ داشتم که روز و تاریخ هیچ وقت یادش نمیموند معلم تاریخمون خیلی سخت گیر بود و اخلاق گندی داشت،چند جلسه یه بار بی هوا وسط کلاس میرفت بالای سر این دوستم و میپرسید بگو ببینم امروز چندمه؟ بنده خدا هول میکرد،هی اینورو نگاه کن اونورو نگاه کن اما از ترس معلم کسی جرات نمیکرد بهش برسونه معلممون یه خط کش چوبی داشت که بچه ها میگفتن تمام سه ماه تابستون میخوابونه توی روغن و میذاره جلوی پنجره تا آفتاب خوب بهش بتابه وقتی به پوست اصابت میکرد تمام تن آدم میسوخت هر چند جلسه یه بار این دوستم رو با این خط کش تنبیه میکرد انقدر خط کش خورده بود کفِ دستش که دیگه پوست کلفت شده بود و اصلن براش مهم نبود تاریخ رو یاد بگیره گذشت...چند سال بعد این دوستم رو اتفاقی توی خیابون دیدم تا چشمم خورد بهش بدون سلام و علیک پرسیدم تو هنوز تاریخ روز و ماه رو یاد نگرفتی؟ بی معطلی گفت سیزده روز مونده تا بیست و ششم خندیدم و گفتم نکنه بیست و ششم چک داری؟ یه نفس عمیق کشید گفت چک؟ تو بگو سند، اصلن شناسنامه،من بیست و ششم متولد شدم، وقتی با اون لب های پدرسوخته و زبون قند و عسلش اعتراف کرد عاشقم شده من متولد شدم، آسمونِ اون شب شاهده، ماه و ستاره ها شاهدن، تا صبح زل زده بودم به کهکشون و داشتم تاریخ مال من شدنِ معشوقم رو رج میزدم، من رو چیکار به تقویم شما، تقویم من یه روز داره، بیست و ششم، باقیِ روزهارو با اون میسنجم، چک چیه، تو بگو سند، اصلن شناسنامه...یا نه...تاریخ تولد حالش خریدنی بود تو هوای آلوده ی شهر از ته دل نفس میکشید، زنده ی زنده میدونی آدم وقتی دلخوشی داشته باشه زندگی میکنه اونوقته که روز و تاریخ و ساعت براش مهم میشن در غیر این صورت میشه وقت کُشی ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ علی سلطانی
*0*0*0*0*0*0*0* تغییر کرده اون چیزایی که زندگی تغییرشون داد اون چیزایی که واسه منو تو عادیه اما واسه دیگران نه چه سخته به فک کردن به حرفای بی بند و بار مردم به زخم زبوناشون که بی هوا مثله تیر پرتاب میشن اون تیرای زهراگینشون بهت میخوره چقدر درد داره اون اه هایی که میکشیو کی تحمل میکنه جز خودت؟ واست سخته و زندگی میکنی به یه جایی میرسی دوروبرتو مه گرفته که نمیبینی حتی خودت و زندگیتو ادمایی که زخم زبون میزدنو حتی ادمای مهربون زندگیتو وقتی سرتو بالا بگیری یه اسمون سیاهه یه قلب که دیگه قلب نیست یخ بسته گرمای دلپذیر مهربونی نزار بگذره اون قلب گرم و دستای وصل شده ی ادما به هم نزار اشکات هر شب بشوره صورتتو که سیاه بشه زندگیت که ترک برداره قلب قلبای مهربون ادما تو زندگیت به ظالم ترین ادما فرصت بده فرصتی که با فرصت اول فرق داره یک فرصت دوم فقط ماله تو و دیگرانه گذرعمر و از دست خواهی داد اما از دقیقه های فرصت دوم استفاده کن ادمای زندگیت و نگه دار اما نه به هر قیمتی اگه میبینی تموم شده برشون نگردون نفس بکش *0*0*0*0*0*0*0* خیلی چیزارو این زندگی تغییر داد اون چیزایی که واسه منو تو عادیه اما واسه دیگران نه خیلی سخته که بخوای حرفهای بی بند و بار مردمو بشنوی و تحمل کنی و سخت تر از اون اینه که تا مدتها یا شایدم تا همیشه اون حرفا میان تو مغذتو دیگه از ذهنت بیرون نمیرن چه زخم زبونایی که نشنیدی!زخم زبونایی که مثل تیر به طرفت پرتاب میشن...تیرهای زهراگینی که با برخوردشون بهت کلی دردو با خودشون به همراه میارن میدونی چیه؟!هیشکی حوصله ی شنیدن آه هاتو نداره!...آخه آه هایی که از ته دل میکشی رو کی تحمل میکنه جز خودت؟ اونقدر تو زندگیت قلبتو شکوندن که دیگه قلبت قلب نمیشه!دیگه حواست به خودتم نیست...چه برسه به اینکه بخواد حواست به آدمهای خوبی که اطرافت هستن باشه...چه برسه حواست به دلایی باشه که صادقانه دوست دارن همه ی اطرافت پر شده از سیاهی،از تاریکی از پوچی...قلبت از سردی آدمایی که دوسشون داشتی و کلمه ای به زبون نیوردی یخ زده...اما دیگه حواست به آدمایی که میتونی سردیو قلبتو با گرمای مهر و لطفشون آب کنی نیست...اصلا حواست نیست همچین آدمایی هم وجود دارن از من میشنوی به آدمایی که شاید تو زندگیشون خطایی مرتکب شدن،از روی جاهلیت و یا از روی بچگی،یه فرصت دوباره بده این فرصت دوم فرق میکنه با فرصت اول...این فرصت فقط ماله خودته و دیگری...بزار خودشونو بهت ثابت کنن،بهشون فرصت بده شاید لیاقتشو داشته باشن آدمایی که رفتنین رو نخواه به زور تو زندگیت نگهشون داری...اگه دوسشون داری برای موندنشون تلاش کن ولی نه به هر قیمتی از زندگیت تا میتونی لذت ببر مگه چند روز فرصت داری برای زندگیت؟؟؟ ویرایش داده شده ی متن اول توسط Sepideh.MJ متن اولیه رو دوستم نوشته بود بعد من اومدم تغییرش دادم شد این متن دومیه امیدوارم خوشتون بیاد😊🖤 ..*~~~~~~~*..
* ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * سلام ای از دست رفته ی جانم خوبی؟ اسمم را که هنوز به خاطر داری؟ یادت میاید آن روزی را که اول اسممان را خودت بر روی یک تنه ی درخت پیدا کردی که بدست من نوشته شده بود؟ بعد از دیدنش چقدر اعصابت بهم ریخته بود بگذریم اینجا هوا خیلی سرد است راستش را بخواهی دارم از تب میسوزم،اما نمیدانم چرا انقدر سردم است دکترها تجویز کرده اند که باید دمای بدنم را تا جایی که میتوانم پایین بیاورم اما خبر ندارند که من چقدر بی تو احساس سرما میکنم اینجا دارد برف سنگینی میبارد آنجا چطور؟؟ احتمالا آنجا آفتابی به گرمای دستان تو و نوری به درخشش چشمان تو درحال تابیدن است راستی یادت هست روزی را که بی هوا در میانی از جمعیت در آغوش گرفتمت؟ هنوز هم از یادآوری آن روز گونه هایم به سرخی گل رز مورد علاقیمان می شود از آنجایی که تو فردی بسیار مهربان هستی برای آنکه ناراحت نشوم برگشتی و مرا به آرامی در آغوشت گرفتی آغوشت خیلی سرد بود...اما نه به سردی ای که الان مبتلایش شدم...اما همان آغوش سردت پر از آرامش برای من افسرده بود راستی چه شد که انقدر زود از من فاصله گرفتی؟؟چه شد که انقدر زود حست به من دگرگون شد؟؟ اگر میشد در نامه ات جوابم را بدهی عالی میشد...اما واقعا حیف که نمیشود...زیرا من تنها توان نوشتن برایت را داشتم،دیگر توان فرستادنش را ندارم دوستت دارم ای از دست رفته ی جانم از طرف من به از دست رفته ی جان ..*~~~~~~~*.. Sepideh.MJ راستی من میخوام بدونم اگر شما به جای از دست رفته ی جانِ عاشق داستان من بودید چه جوابی به نامه اش میدادین؟؟ فقط نامه رو میخوندین و بعدش توی سطل زباله مینداختین یا جواب نامه رو بعد از خوندن میدادین؟ بدون خوندنش زیرش آتش روشن میکردین یا خودتون میرفتین پیشش و جوابشو میدادین؟ جواب نامه رو برام بفرستین تا به دست کسی که خیلی وقته که منتظره جوابشه برسونم🙂
جشن تولد چهارده سالگیم بابام دستم رو گرفت و من رو به زیر زمین خونمون برد وگفت "حالا وقتش رسیده که چیز مهمی رو بهت نشون بدم، این یه راز بزرگه" من هیچ وقت اجازه نداشتم به زیر زمین برم، واسه همین همیشه فکر می کردم که تو زیرزمین خونمون یه نقشه گنج یا یه راه مخفی وجود داره، اما وقتی بابام در زیر زمین رو باز کرد، دیدم که اونجا کلکسیونی از پروانه های کمیاب رو جمع کرده. بابام که انگار دیدن اون پروانه ها همیشه واسش تازگی داشت، سیگارش رو روشن کرد و به من گفت: "حیرت انگیزه، نه؟ دوست داری بی نظیرترینشون رو ببینی؟" گفتم: "البته " آستین هاش رو بالا زد و شروع کرد بین کلکسیونش گشتن در همون حال هم سیگارش رو دود می کرد و پروانه های رنگارنگ رو نشونم می داد و از اون ها و نحوه شکارشون می گفت. تا اینکه بالاخره پروانه ای که مد نظرش بود رو پیدا کرد ولی اون پروانه معمولی ترین پروانه ی کلکسیون بابام بود، با بال های سفید که هیچ طرح خاصی نداشتن. چند دقیقه خیره موند به اون پروانه، بعد سیگارش رو انداخت کنار و گفت خودشه، می بینی؟ حرف نداره، شاید به نظر ساده بیاد اما این با همشون فرق می کنه، این یکی خودش بی هوا پیداش شد، واسم رقصید، دلبری کرد و بعد بال زد و رفت، من بلافاصله تور شکارم رو برداشتم و افتادم دنبالش. من پروانه های زیادی داشتم، از همه رنگ و از همه نوع، اما واسه این یکی خیلی تلاش کردم، مدت ها دنبالش دویدم، واسش جون دادم، این یکی من رو به نا کجا برد، این یکی بدجور گمم کرد ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ روزبه معین
نوشته: يهويی در گوشش بگو دوسِت دارم و هُلش بده رو تخت منم همینکاﺭو کردم ولی دندهﻯ بابام شکست بعدشم از خونه بیرونم انداخت خب قبلش بگید اینکارﺍرو با کی باید بکنیم :/ ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ ما ترکا به کسی که یهو بپره وسط حرفامون میگیم؛سنی کیم سیشدی بورا؟ (چه كسى تو را در اينجا ريد) زيبا نيست؟ 😐😂 ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ از وقتی به پسرخالم گفتم چطوری به دنیا اومده از باباش متنفر شده دیروز باباش بهش گفت برو تو اتاق درستو بخون، گفت اگه نخونم چی میشه؟ حتما میخوای به منم تجاوز بکنی ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ از یکی پرسیدم پلاک ۲۱ کجاس؟ گفت باید نگا کنی گفتم مرسی داداش راهنماییم کردی حواسمنبود داشتم بوو میکشیدم ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ چه خوشمزه ست. اينو از كجا آوردي؟ از تو كونم (مكالمه سليمان و زنبور عسل) ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ با توجه به شرایط زندگیمون من بعید میدونم آدم و حوا فقط یه دونه سیب خورده باشن ،قطعا دهن درخت رو سرویس کردن و پاشم ریدن ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ من تحقیق کردم همه ی پسرا وقتی دوست دخترشون رو پیاده میکنن میگـوزن ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ شمام وقتی بچه بودید جلوی چاه حمومو میگرفتید که شنا کنید ؟؟ یا شل مغزتون فقط منم؟ ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ یادمه اولین باری که از دوز دخترم بوس خاک بر سری گرفتم از ترس بابام تا دم خونه لبامو میکشیدم به دیوار از بس رژلب زده بود ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ بچه که بودم، فک میکردم جمعه های ماه رمضون رو میشه روزه نگرفت تا اینکه بزرگ شدم و فهمیدم که کل شو میشه نگرفت ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ اوناییکه تصوری از حموم عمومی ندارن! این شکلی بود حمام عمومی ،معلوم نبود حمومه یا عذاب شب اول قبر 😂😂😂 ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ سالار عقیلی شبها از خواب میپره و داد میزنه: ایرااااااان زنش میگه سالار بخواب خونه ای روی سِن نیستی ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ میری آدامستو بچسبونی زیر صندلی آدامس یکی دیگه میچسبه به دستت،واقعا چقدر بی فرهنگن این ملت ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ شوق ازدواج را در برگه اسم فامیل دختری دیدم که اشیا از «ش» را نوشته بود : شوهر پلاستیکی ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ طرف داشت با گوشی حرف میزد گفت روز خیلی سختی داشتم مگه آمریکاس؟؟بگو حاجی ک#و#نم پاره شد، خیلیم مختصر خیلیم قشنگ ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ دختر داییم ۱۰ سالشه با دوس پسرش سلفی گرفته گذاشته بکگراند گوشیش اونوقت من ۲۵ سالمه هنوز فک میکنم آب دسشویی با آب اشپزخونه فرق داره ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ ما هممون یه رفیقی به اسم ممد داریم، حتی دخترام ب بعضی از دوستاشون میگن داش ممد . . . . . . . . . حتی سعدی هم یه رفیقی به اسم ممد داشته نشون به این نشون که میگه: هر نفسی که فرو میرود ممد حیات است 😐😂 ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ بارونی که رو سر سینگل میباره شااشه شاااااش. ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ کاش وقتی میاید مهمونی زود برید. شاید تو یکی از اطاق های اون خونه یکی خودشو زده به خواب که داره از شاش میمیره :( ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ آقا ما ابتدایی که بودیم یه روز بابامون ما رو برد تعزیه، این وسط نقش شمر رو هم پسر دایی بابام بازی میکرد، ما هم که ای کیو فرداش تو مدرسه با افتخار به همه میگفتیم ما از فامیلای یزید هستیم! الان که فکر میکنم میگم خدایا مگه شمر و یزید با هم فامیل بودن؟ با تشکر از عسل بابت ارسال جوک ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ دانشمندان دارن تحقیق میکنن ک یک انسان تا چند وقت می تونه بدون مغز زندگی کنه . . . . یه لطفی بکن و سن خودتو بهشون بگو 😂 با تشکر از پریسا جون بابت ارسال جوک ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ کلاغه میگه قار قار ننه اش میگه زهر مار 🐍 باباش میگه ولش کن ❤ چادر سیاه سرش کن از خونه بیرونش کن "از شاعران گمنام دهه شصت" با تشکر از پریسا جون بابت ارسال جوک ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ ...........چه تلخ بود ان لحظه..... 😢. . . یهو 😩 بی هوا 😫 با جوراب 😱 پاهایم را 😧😮 تو دمپایی خیس گذاشتم 😐 😂😂 با تشکر از پریسا جون بابت ارسال جوک ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ اگه مردها باردار میشدند، چه اتفاقاتی می افتاد؟ 👶🏻👨🏻 تو همون هفتههای اول حوصله شون سر میرفت و سزارین میکردن 😀 کشوی میز رو با هل دادن شکمشون میبستن 🤪 اگه بچه توی شکمشون لگد میزد، اونا هم فورا توی سرش میزدند تا ادب شه 😝 اگه ویار میکردند، باعث به وجود اومدن قحطی میشدن 😬 به خاطر بیتوجهی تا لحظه زایمان هم سراغ دکتر نمیرفتند و احتمالا تو اداره وضع حمل میکردند 😆 خواهشا آقایون اعتراض نکنید، چون اعتراض وارد نیست 😂✋️ با تشکر از نیوشا برای ارسال جوک هاش ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ سناریو پرتکرار، وقتی توریست میبینیم: هموطن: هلو 😃 ولکام تو ایران. ور آرو یو فرام؟ توریست: تنکس. آیم فرام (یه قبرستونی). وود یو پلیز تل می عه لیتل بیت ابوت دیس پِلِیس؟ هموطن: 😃 توریست: وود یو؟ هموطن: 😃 توریست: دو یو اسپیک انگلیش سِر؟ هموطن: 😃 😂 با تشکر از بابت ارسال جوک هاش ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ **♥** دلاتون شاد و لباتون خندون *ghalb_sorati*
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ سلام اینم یه آهنگ جدید دیگه | هوس عشق خواننده | پویا سالک حجم آهنگ | شش و نیم مگابایت [audio mp3="http://up.bia4music.org/music/95/5/Pouya%20Saleki%20-%20Havase%20Eshgh.mp3"][/audio] دانلود آهنگ ◄ ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ سایه به سایه کنار یه سایه مو پر ترک شده پای پیادمو خستم خیلی خستم دونه به دونه ی دردامو میدونی مثله تابستونم مثله زمستونی نیستی همیشه هستم اشک بی هوا تویه چشمام حلقه زد همه رو دیوونه کرد گریه هام اینقدر زیاد چرا من عاشق شدم نمیدونم از خودم چی میخوای هوس عشق دارم با گریه روزایه گذشتمو یادم میارم زل میزنی تویه چشام میری رد میشی این بارم مثله برفی سردی هوس راه رفتن روی برگای پاییزی حرفای بی سر و ته گفتن با اشکایی که روی گونه یه ما دوتا میفتن کاش میشد برگردی ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ رد شدی تو ازم از همه رد شدم با همه خوب بودی با همه بد شدم آسون خیلی آسون هفته به هفته یادم نمیفتی و داره یادم میاد هر چی میگفتی تو بارون خیلی آسون نیستی ولی همیشه درگیرتم قراره دیوونه شم زوده زود اسم تو رو همیشه داد میزنم دیدنه دردام برات ساده بودهوس عشق دارم با گریه روزایه گذشتمو یادم میارم زل میزنی تویه چشام میری رد میشی اینبارم مثله برفی سردی هوس راه رفتن روی برگای پاییزی حرفای بی سر و ته گفتن با اشکایی که روی گونه یه ما دوتا میفتن کاش میشد برگردی
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم